مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
امشب شب مــیـلاد امـیّـد حسیـن است عید حسین عید حسین عید حسین است گویـی خدا کوثر به کـوثـر داده امشب یک حیدر دیگر به حـیـدر داده امشب کوثـر بــه روی دامـن کوثـر بـبـیـنـیـد قـرآن به روی دست پیـغمبـر بـبـیـنـیـد امشـب دوبــاره پـنـج تـن را آفـریـدنـد احـمد، عـلی، زهـرا، حـسن را آفـریدند از لطف حـق آمد بـه دنیـا مـاه دیگــر یــا آمــــده مــیــلاد ثـــارالله دیــگـــر؟ بـر زیـنـت دیــن خــدا زیـن اب آمـــد الله اکـــبــر! زیـنـب آمــد زیـنـب آمــد در خُلق و خو زهرا و ختمالمرسلین است هنگام خطبه یک امیـرالمـؤمنـین است این شیر دخت شیر حی کردگار است فریاد، نه! حتی سکوتش ذوالفقار است هــر صبحـدم بـا یـاد او یـک یـادواره هــر روز دارد عیـد میــلادی دوبـاره چشم علـی بـر چهـرۀ زهـرایی اوست در چشم شیعه اشک عاشورایی اوست بــا گـریــه میجــویـد امـام کـربـلا را انــگــار میبـیـنــد قــیـــام کـربـــلا را اُم و اَب و جـان و سرم گـردد فـدایش انــگـــار آوای عـلــی دارد صــدایـش این عمۀ سادات؛ این زهرای زهراست این مـثـل زهـرا مـادرش امابـیهـاسـت این انبیا و پنج تن را نــور عیـن است زین اَب و زیـن اُم و زین حسین است سر تا قدم جان است و جانانش حسین است میگرید و گهوارهجنبانش حسین است درخواب و در بیداری خود با حسین است در هر گل لبخند او یک یاحسین است الله اکـبــر! از کــمــال و از جــلالــش الحـق کـه شیـر فــاطمـه بــادا حـلالش گر شیر حق شیر حقش گوید، عجب نیست عطر بهشت از سینهاش بوید،عجب نیست کــرب وبــلا بـینــام او مـعـنــا نـدارد لـوح رضــا بـیصبـر او امضـا ندارد هر خطبـهاش یک سورۀ آمـال نهضت هر جـمـلـهاش یک آیـۀ اکمـال نهضت پـیـوسته بــوده جـا در آغــوش الـهـش از گـاهــواره تــا کـنــار قـتـلـگــاهـش وقتی سخن مثل امیـرالـمـؤمنـیـن گفت بـر او سـر بــالای نــیـزه آفـریـن گفت با احمـد و زهـرا و حیـدر همصدا بود الحـق کـه او پـیـغـمبـر خـون خـدا بود چشم حسین از خطـبۀ او گشت روشن احمد، علی، زهرا، حسن، گفتند احسن! با سیل اشکش عقده از دل باز میکرد اول سفـر را بـی حسیـن آغـاز میکرد انگــار مـیبـیـنـم تـن در خـون تـپـیـده بــر او اذان گـویـنـد رگهــای بـریـده در گـریــۀ او نـاقــههــا امــداد کـردنـد گــویــی فـرات دیگــری ایجاد کـردنـد آتـش بــه ســوز سـیــنــۀ او بـاد میزد تنهـا بــرای او جــرس فــریـاد مـیزد لبها ترکخورده؛ فضا در چشمها دود آب فـرات از خجـلـت زیـنـب گِـلآلـود صحرا به صحرا کو به کو منزل به منزل زینب، سوار و فــاطمـه دنبـال محـمل زیـنـب، همیشه یــاد او هـم گریه دارد حـتـی شب مـیـلاد او هـم گـریــه دارد در هـر مـقـامی یاد او یـاد حسین است میـلاد او هـم مثـل میلاد حـسـیـن است میثم! از آن روزی که پیغمبر نبی بود زیـنـب حسینی و حـسینـش زینبـی بود |